يكي از روزمرگي ها و دلخوشي هايم، خواندن نيازمندي هاي شهري است. روز نامه هايي كه بصورت رايگان در سرتاسر نقاط شهر پخش مي شود. اين نيازمندي ها براي من شعري است كه واقعيت نهاني را در خود جاي داده است. سطوح مختلف جامعه در يك زمان در برابر من در قالب مستطيل هايي در كنارهم مي ايستند.اين واقعيت ها ي خيره به من قصد رهايي از اين چارچوب هاي سخت را دارند.آن ها ناله مي كنند.آن ها شادند.آن ها جدي اند و... .ومن آن ها را آزاد مي كنم. كليد آزاديشان در دست من است. آن ها را دوست دارم.چون بخشهايي هر چند سطحي از جامعه را بدون تعلق بيان مي كنند.