در همه ي آنچه خوانده ام نويسندگان از جهات مختلف به لحظه ي درنگ توجه داشته اند. لحظه اي كه در آن ضرباهنگ زمان در آن تغيير مي كند. لحظه اي كه گويا نگاه تو دستي هايدگر به فرا دستي تبديل مي شود و روشنايي همه جهان را فرا مي گيرد. لحظه اي كه در آن سكونت شكل مي گيرد. متضاد با آن، لحظه اي كه چيزها ماديت مي يابند. ماديتي كه درنظر لويناس، غلظت ، نخراشيدگي، انبوهي و فلاكتي است كه انسجام و وزن دارد، كنگ و بي معناست، بي رحم و حيوان صفت است و در كل حضوري است منفعل در عين حال افتاده، برهنه و زشت؛ و چيزها در اين ماديت نامرئي، درك ناشدني و وحشت انگيزند. وحشتي كه نوعي از خود به در شدگي است. لحظه اي است كه در آن بيرونيت نابي اتفاق مي افتد كه در نظر بلانشو نوري است سياه كه حاكم ميشود و جهان را بي اثر مي كند و دوبار ه به سرچشمه اش باز مي گردد. آنجاست كه حقيقت جهان بر ملا ميشود مكرر اندر مكرر.....
۱۳۹۰ آذر ۱۵, سهشنبه
۱۳۹۰ آذر ۲, چهارشنبه
نيازمندي هاي شهروند
يكي از روزمرگي ها و دلخوشي هايم، خواندن نيازمندي هاي شهري است. روز نامه هايي كه بصورت رايگان در سرتاسر نقاط شهر پخش مي شود. اين نيازمندي ها براي من شعري است كه واقعيت نهاني را در خود جاي داده است. سطوح مختلف جامعه در يك زمان در برابر من در قالب مستطيل هايي در كنارهم مي ايستند.اين واقعيت ها ي خيره به من قصد رهايي از اين چارچوب هاي سخت را دارند.آن ها ناله مي كنند.آن ها شادند.آن ها جدي اند و... .ومن آن ها را آزاد مي كنم. كليد آزاديشان در دست من است. آن ها را دوست دارم.چون بخشهايي هر چند سطحي از جامعه را بدون تعلق بيان مي كنند.
۱۳۹۰ آبان ۲۸, شنبه
لويي فيليپ و فضاي داخلي
در گفتار چهارم نوشته ي والتر بنيامين با عنوان "شارل بودلر: شاعر غنايي در اوج سرمايه داري"آمده است كه در حكومت لويي فيليپ، شهروند عادي به صحنه ي تاريخ وارد شد و اين نتيجه ي توسعه ي دموكراسي بود كه همزمان با انحطاط مجلس صورت گرفت. اولين بار فضاي زندگي شهروند عادي، در حكم فضاي دروني، از محل كار در حكم مكمل آن متمايز گشت. كسي كه اداره را واقعيت خارجي مي شمرد به فضاي داخلي احتياج داشت تا بتواند به رؤياهايش بپردازد. با سر برآوردن رؤياي دروني، كيهان برايش باز نمايي مي شد كه فاصله هاي زماني و مكاني را به هم نزديك مي كرد. اتاق كار او چون يك قوطي كبريت در صحنه ي تئاتر جهاني بود....تخريب دروني در حدود تغيير قرن با آرت نوو روي داد. شكوفايي روحي، يگانه هدف ظاهري آن و تفرد گرايي فرضيه اش بود. با ون دو ولد، خانه مبين شخصيت شد و تزئينات براي چنين خانه اي در حكم امضا براي نقاشي بود. مشخصه ي واقعي آرت نوو در ايدئولوژي آن بيان نمي شد، كه آخرين تلاش بخشي از هنر را براي خروج از برج عاجي نشان مي داد كه خود بواسطه ي پيشرفت هاي فناوري گرايانه گرفتار آن شده بود. تمام نيروهاي ذخيره شده ي دروني، بيان خود را در زبان خط به منزله ي واسطه يافتند و در گلها به منزله ي نمادي از طبيعت گياهي عريان، كه با محيطي مسلح به فناوري مواجه بود. آرت نوو بر مصالح ساختماني آهني جديد متمركز شده بود و از خلال تزئينات در بازگرداندن اين صورت ها به هنر تلاش مي كرد. ساكن حقيقي درون، توجه خود را به تحسين اشيا معطوف مي كرد و به آن ها بيشتر ارزش خيال پردازانه مي بخشيد تا ارزش مفيد. او در رؤياهايش خود را در جهاني مي ديد كه در آن اشيا از بند مفيد بودن رها شده بودند و نگاه تودستي در لحظه اي به فرا دستي تبديل مي شد. درون نه تنها جهان خصوصي شهروند، كه پوششي براي او به حساب مي آمد و پوشش و جعبه و غلاف، به منزله ي قالب اشياي روزمره به فراواني طراحي مي شد......
بنيامين بدين ترتيب نشان مي دهد كه چگونه با پيروزي بورژوازي و درنتيجه به قدرت رسيدن لويي فيليپ و رشد سرمايه داري و توسعه ي نظام اداري، شهروند عادي به صحنه ي تاريخ وارد شد و در نتيجه، فضاي كار و زندگي از هم جدا گرديد. دركنار هم قرار گرفتن بيگانگاني كه مجبور بودند غالب وقت خود را در كنار هم باشند بي آنكه هيچ وجه اشتراكي در ويژگي هاي دروني زندگي داشته باشند، نياز به داشتن فضايي خصوصي براي دمي آسودن، دور از هياهوي ديگران، بيش از پيش خود را نشان داد.آنچه كه بودلر پيش تر به آن اشاره كرده بود؛ بودلري كه براي بنيامين بيانگر خبري ناب بود...
بنيامين بدين ترتيب نشان مي دهد كه چگونه با پيروزي بورژوازي و درنتيجه به قدرت رسيدن لويي فيليپ و رشد سرمايه داري و توسعه ي نظام اداري، شهروند عادي به صحنه ي تاريخ وارد شد و در نتيجه، فضاي كار و زندگي از هم جدا گرديد. دركنار هم قرار گرفتن بيگانگاني كه مجبور بودند غالب وقت خود را در كنار هم باشند بي آنكه هيچ وجه اشتراكي در ويژگي هاي دروني زندگي داشته باشند، نياز به داشتن فضايي خصوصي براي دمي آسودن، دور از هياهوي ديگران، بيش از پيش خود را نشان داد.آنچه كه بودلر پيش تر به آن اشاره كرده بود؛ بودلري كه براي بنيامين بيانگر خبري ناب بود...
۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۵, سهشنبه
ارنست گامبريج در مقدمه ي كتاب خود:"نيمچه دانشي كه مايه ي فضل فروشي ميشود از نظر من خطر بزرگي است كه مي خواهم با نهايت صراحت درباره اش هشدار دهم،زيرا ما هم مستعد آنيم كه در برابر وسوسه هاي آن تسليم شويم ،دلم ميخواهد به بازشدن چشم ها كمك كنم نه باز شدن وروان كردن زبان ها....روشنفكرانه درباره ي هنر سخن گفتن كار چندان دشواري نيست،زيرا واژگاني كه منتقدان به كار ميبرند آنقدر در متن ها به كار رفته اند كه چيزي از نقدشان نمانده ........."
اشتراک در:
نظرات (Atom)